دره ی اهریمن
وی، پسری که در ظاهر در یک خانوادهی معمولی زندگی میکرد، با ورود به دوران راهنمایی دچار تغییراتی عمیق در شخصیتش میشود. خشم بیدلیل، افکار تیره و وسوسههای تاریک. تا جایی که روزی واقعاً به یکی از همکلاسیهایش به نام دِلیو حمله میکند.
همانجا همهچیز تغییر میکند…
وی متوجه میشود که نهتنها خودش شیطان است، بلکه خانوادهی واقعیاش نیز شیاطینی هستند که در «درهی اهریمن» زندگی میکنند—سرزمینی اسرارآمیز و پنهان از چشمان انسانها.
از کودکی، وی بارها خواب مردی مرموز را میدید؛ مردی که دربارهی «انسانیت» وی حرف میزد. با گذشت زمان، وی متوجه میشود آن مرد کسی نیست جز پادشاه شیاطین: وودا ساتانا.
اما وودا از وی متنفر است. دلیل؟ وی برخلاف تمام شیاطین دیگر، قدرتی ناشناخته دارد—قدرت آب. وودا که ۲۸۰ هزار سال حکومت کرده، در تمام این مدت هیچ شیطانی را ندیده که به قدرت آب دست یابد… تا امروز.
و این، فقط شروع ماجراست...